محل تبلیغات شما



۸سال شایدم بیشتر بلکه ۱۱ سال گذشته از اولین روزهای دوست داشتنمان روزهای که از سر شوق و حس و حال وصف نشدنی عاشقی بدون هیچی هرجا میرفتی میومدم حرف هیچکس واسم مهم نبود .اخ که چه روزای بود از تو بی حسی از من زجر کشیدن .هنوزم هستم  اما چه فایده  که رفتی و نیستی


بعضی چیزهارا باید سر وقت خودش داشته باشی
وقتش که بگذرد دیگر بود و نبودش برایت فرقی نمیکند
چون به نبودش عادت کرده ای 
و به اینکه چگونه بدون اینکه داشته باشی اش زندگی کنی.
بعضی چیز ها مثل حس ها،تجربه ها دوره ی خاص خودش را دارد.
مثلا یک دوره ای آدم دوست دارد عاشق باشد،کادو بخرد،ذوق کند و برای کسی مهم باشد.
وقتی نیست،زمانش که بگذرد دیگر فایده ای ندارد.کم کم به تنهایی میان جماعت دونفرها عادت میکنی و یاد میگیری تنهایی حال خودت را خوب کنی.
اینکه میگویند عشق تاریخ مصرف ندارد،پیرو جوان ندارد درست.
اما عاشق شدن در بیست سالگی با چهل سالگی قابل مقایسه است؟!آدم یک چیزهایی را باید سر وقت خودش داشته باشد وقتی سرزنده و شاد است،وقتی جوان است
یک چیزهایی مثل حس و حال عاشقی 
وقتش که بگذرد،رنگش خاکستری میشود 
وشاید هرگز نتوانی تجربه اش کنی،هرگز.


یک سال دیگر گذشت .
 خیالت تخت
 یک روز
 دقیقا نمی دانم کدام روز
 اما شاید روزی حوالی تمام شدن دنیا
 آنجا که مطمئن شوم
 بعد از من
 کسی تو را نخواهد داشت
 از دلتنگی که هیچوقت عادت نبود
 از دوست داشتنی که بند نیامد
 از احساسی که حبس شد پشت نگاهم
 و چشمهایت .که هیچوقت گذرشان به من نخورد !
 از پشتم که خمیده شد زیر بار این همه تنهایی
 از دستانم که لرزیدند پشت نوشتن حرفهایم
 از اشکهایم که چه گرم بودن وقت سرد بودنت
 از نگرانی ام پشت جواب ندادن هایت
 و بدتر از آن  . نبودنهایت
 از آن آدم ضعیفی که ساخت از من ، غرورت .
 یک روز
 قبل از دیر شدن
 قبل از انتها
 قبل از ، از دست رفتنم
 حرفها دارم برایت .
  امروز روز من است .


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

انتخاب مدرسه خوب داستان هایی زیبا